سفارش تبلیغ
صبا ویژن

علوم سیاسی ،مطا لعات منطقه ای

نگاه اجمالی

با فرار رسیدن دهه دوم قرن بیستم یعنی کمتر از چهل سال پس از آنکه وونت ، روانشناسی را بطور رسمی بنا نهاد، این علم با تجربه نظرهای جدی روبرو شد. در آن زمان دیگر همه روان شناسان در مورد ارزش درون نگری ، وجود عناصر ذهن یا ضرورت پایبندی روان شناسی به تحقیق ناب توافق نداشتند. حرکت از روان شناسی ساخت گرایی به کارکرد گرایی به صورت تکاملی اتفاق می‌افتاده و کارکرد گرایان نه به منظور نابود ساختن آنچه وونت و تیخپر ایجاد کرده بودند بلکه برعکس در جهت اصلاح آن قدم بر می‌داشتند.

موقعیت روان شناسی در ایالات متحده در دهه دوم قرن بیستم چنین بود. کارکرد گاریی در جهت بالندگی سیر می‌کرد و ساخت گرایی هنوز از جایگاه نیرومند ولی نه منحصر به فرد برخوردار بود. در سال 1913 انقلابی علیه هر دوی این مواضع صورت گرفت. این واقعا یک انقلاب ، جدایی آشکار و نبردی تمام عیار علیه نظام موجود بود، به این نیست که هر دو دیدگاه را در هم کوبد. هدف پرچمدار این جنبش نه اصلاح گذشته و نه سازش با آن بلکه یک دگرگونی کامل بود. این جنبش تازه رفتار گرایی نام گرفت و رهبر یک روانشناسی سی و پنج ساله به نام جان بی واتسون بود.

روندهای عمده در پیدایش رفتارگرایی

در پیدایش رفتارگرایی سه روند عمده را می توان مشخص کرد:


  1. سنتهای فلسفی در زمینه عینیت گرایی روانشناختی
  2. روانشناسی حیوانی
  3. کنش گرایی

سنت گرایی در زمینه عینیت گرایی روان شناختی

واتسون به هیچ وجه نخستین کسی نبود که بر نیاز به عینیت در روان شناسی تاکید کرده باشد، از چنین تلاشهایی درباره فلاسفه تاریخچه‌ای طولانی در دست است دیزرنز ، دکارت ، لامتری ، کابانی ، اگوست کنت بر کاربرد داده‌های عینی در روان شناسی مطالبی ارائه کرده‌اند. رفتارگرایی واتسون زمانی ظهور کرد که در آغاز سده بیستم عینیت گرایی ، ماشین گرایی و ماده گرایی رشد چشمگیری پیدا کرده بود و آنچنان متداول شده بود که ناگزیر به نوعی روان شناسی جدید منجر شد. روان شناسی که تنها بر چیزی که می‌توانست دیده ، شنیده یا لمس گردد، متمرکز بود.

تاثیر روان شناسی حیوانی بر رفتار گرایی

نظریه تطور داروین انگیزه فراوانی برای مطالعه روان شناسی حیوانی فراهم کرد و روان شناسی حیوانی هم به نوبه خود شاید مهمترین عامل در سوق دادن واتسون به تشکیل روان شناسی رفتاری بوده است. واتسون رابطه بین روان شناسی حیوانی و رفتار گرایی را به وضوح چنین بیان می‌کند: رفتار گرایی نتیجه مستقیم مطالعات روان شناسی حیوانی در طی اولین دهه قرن بیستم است. بنابراین می‌توان گفت که مهمترین سلف برنامه واتسون روان شناسی حیوانی بود که از نظریه تکامل نشات می‌گرفت.

این نظریه به تلاشهایی در جهت نشان دادن وجود ذهن در موجودات زنده پست‌تر و پیوستگی ذهن حیوان و انسان منتهی شد. مرگان در مطالعات میدانی خود درباره گونه‌های پست‌تر حیوانی از یک روش شناسی بشر آزمایشی و مشاهدات نسبتا مهار شده استفاده می‌کرد. مرگان به عنوان توضیح دهنده اصلی رفتار بر عادت تکیه می‌کند و بر یادگیری از طریق کوشش و خطا تاکید می‌ورزد. فرض وی بر این است که فرآیندهای یادیگری انسان و موجودات پست‌تر پیوسته‌اند. آزمایشهایی که بعدها ثورندایک در آزمایشگاه به آن دست زد از لحاظ محتوی و دیدگاه با کار مرگان ارتباط نزدیک دارند.

واتسون هم با خواندن گزارشهای مرگان به پژوهش در کار حیوانات برانگیخته شد. جالب اینکه هر سه نفر مایل بودند تا همه یادگیری را بر مبنای معدودی از اصول ساده که هم درباره انسان و هم در خصوص حیوانات کاربرد دارد توضیح دهند. بزودی روان شناسی حیوانی به عنوان الگویی برای رفتار گرایی بکار رفت و رهبر آن به منظور انجام دادن پژوهش آزمودنیهای حیوانی را بر آزمودنیهای انسانی بسیار ترجیح می‌داد. واتسون یافته‌ها و روشهای روان شناسان حیوانی را به عنوان شالوده‌های برای ایجاد یک علم رفتاری که هم برای انسان و هم برای حیوان کاربرد داشته باشد مورد استفاده قرار داد.

کنش گرایی

پیش از ظهور واتسون در صحنه روان شناسان کنش تا اندازه زیادی از روان شناسی محتوایی وونت و تیچنر دور شده بودند. گروه ویژه‌ای از روان شناسان کنش گرا در نوشته‌ها و سخنرانیهای خود بی هیچ پرده پوشی و به طرزی آشکار از یک روان شناسی عینی که به جای آگاهی می‌باید بر رفتار متمرکز باشد سخن می‌گفتند. کاتل در یکی از سخنرانیهای خود گفت: من متقاعد نشده‌ام که روان شناسی باید اینگونه محدود به مطالعه آگاهی باشد.

این مفهوم نسبتا گسترده که جدا از درون نگری هیچگونه روان شناسی وجود ندارد، بنا به دلایل روشنی که از واقعیات ناشی است رد می‌شود. برن هام گزارش کرده است که واتسون این خطابه را در آن نمایشگاه جهانی می‌شنید. شباهت میان نظر بعدی وی و این بیان کاتل چنان چشمگیر بوده است که کاتل را می‌توان پدر بزرگ رفتار گرایی واتسونی نامید.

رفتار گرایی پس از بنیان گذاری

در سالهای اول دهه 1920 به نظر می‌رسید که در رفتار گرایی تقریبا توجه تمامی روان شناسی امریکا را به جز معدودی که به تیخپر وفادار مانده بودند به خود جلب کرده باشد. هر چند تمامی افراد این نسل جدید رفتار گرایان دیدگاه محض واتسون را نپذیرفتند. برخی شیوه‌های خویش را پدید آوردند و نسبت به نظریه‌های مخالف واتسون پذیراتر بودند. با اینکه واتسون بنیان گذار رفتار گرایی بود و برای مدتی متفاوت حرکت کنند. ادوین هولت ، آلبوت وایس و کارل از جمله این افراد بودند.

در میانه سالهای دهه 1920 نظامهای رفتار گرایی نوینی در صحنه ظاهر شد. جنبش رفتار گرایی شاخه شاخه شد و نظامهای جداگانه‌ای پدید آمد و مجادله بسیاری را برانگیخت که تا امروز بویژه درباره نظریه‌های یادگیری ادامه دارد. مهمترین این نظامها عبارتند از رفتار گرایی هدفمند تولمن ، نظریه ادوین گاثری ، کدارک اشونارد هال و اسکیز.

وضع کنونی رفتار گرایی

امروزه گر چه رفتار گرایی به عنوان یک مکتب رسمی مرده است. ولی روحیه نو رفتار گرایانه هنوز شکوفاست. هر چند باید از آن به عنوان یک نگرش یا یک نظر کلی یاد کرد تا مکتبی رسمی ، زیرا رفتار گرایی به صورت سنت روان شناسی تجربی امریکا که سیر تکاملی را پیموده است. امروزه هیچ روان شناسی خود را رفتار گرا نمی‌نامد. چون این کار دیگر لاز نیست. به همان نسبت که امروزه روان شناسی تجربی امریکا عینی ، ماشینی ، تجربی ، کاهش گرایانه و تا اندازه‌ای محیط گرایانه است، روح رفتار گرایی واتسون به زندگی خویش ادامه می‌دهد.

پنجاه سال پس از انتشار مقاله واتسون که رسما رفتار گرایی را آغاز گرد اسکینر در سال 1963 این سالگرد را با مقاله خویش ، رفتار گرایی در پنجاه سالگی ، جشن گرفت و در آن یادآور شد که پیشرفت عظیم روانشناسی تجربی در آمریکا اساسا مدیون رفتار گرایی بوده است. در سالهای اخیر گروهی کوچک اما پر سر و صدا از روان شناسان نسبت به نظرهای رفتار گرایانه اعتراض کرده‌اند، تعداد آنها ظاهرا رو به افزایش است و ممکن است نمایانگر آغاز بی‌میلی در تلقی روان شناسی به عنوان علم رفتار باشند.


ارسال شده در توسط احمد شریعتی

موقعیت مثلث برمودا

مثلث برمودا واقعا یک مثلث نیست، بلکه شباهت بیشتری به یک بیضی (و شاید هم دایره‌ای بزرگ) دارد که در روی بخشی از اقیانوس اطلس در سواحل جنوب شرقی آمریکا واقع است. راس آن نزدیک برمودا و قسمت انحنای آن از سمت پایین فلوریدا گسترش یافته و از پورتوریکو گذشته ، به طرف جنوب و شرق منحرف شده و از میان دریای سارگاسو عبور کرده و دوباره به طرف برمودا برگشته است. طول جغرافیایی در قسمت غرب مثلث برمودا 80 درجه است، بر روی خطی که شمال حقیقی و شمال مغناطیسی بر یکدیگر منطبق می‌گردند. در این نقطه هیچ انحرافی در قطب نما محاسبه نمی‌شود.

وینسنت گادیس که مثلث برمودا را نامگذاری کرده، آن را به صورت زیر توصیف می‌کند: « یک خط از فلوریدا تا برمودا ، دیگری از برمودا تا پورتویکو می‌گذرد و سومین خط از میان باهاما به فلوریدا بر می‌گردد. »

این محل فتنه‌انگیز و تقریبا باور نکردنی اسرار غیر قابل توصیف جهان را به خود اختصاص داده است. مثلث برمودا نامش را در نتیجه ناپدید شدن 6 هواپیمای نیروی دریایی همراه با تمام سرنشینان آنها در پنجم دسامبر 1945 کسب کرد. 5 فروند از این هواپیماها به دنبال اجرای ماموریتی عادی و آموزشی ، در منطقه مثلث ، پرواز می‌کردند که با ارسال پیامهایی عجیبی درخواست کمک کردند. هواپیمای ششم برای انجام عملیات نجات ، به هوا برخاست که هر شش هواپیما به طرز فوق‌العاده مشکوکی مفقود شدند.برمودا

آخرین پیامهای مخابره شده آنها با برج مراقبت حاکی از وضعیت غیر عادی ، عدم روئیت خشکی ، از کار افتادن قطب نماها یا چرخش سریع عقربه آنها و اطمینان نداشتن از موقعیتشان بود. این در حالی بود که شرایط جوی برای پرواز مساعد بود و خلبانان و دیگر سرنشینان افرادی با تجربه و ورزیده بودند. با وجود مدتها جستجو هیچ اثری از قطعه شکسته ، لکه روغن ، آثاری از اجسام شناور ، خدمه یا تجمع مشکوکی از کوسه‌ها دیده نشد. هیچ حادثه‌ای چه قبل و چه بعد از آن ، تا این حد حیرت‌آورتر از ناپدید شدن دسته جمعی هواپیماهای مذکور نبوده است. در حوادثی مشابه در این منطقه ‌قایقها و کشتیهایی مفقود شده‌اند (قربانیان مثلث برمودا)، در برخی موارد هم فقط خدمه و سرنشینان ناپدید گشته‌اند.

منطقه وحشت

همه روزه هواپیماهای متعددی بر فراز مثلث برمودا پرواز می‌کنند. کشتیهای بزرگ و کوچک در آبهای آن در حال تردند و افراد زیادی برای بازدید ، به این منطقه مسافرت می‌کنند، بدون آنکه اتفاقی بیفتد. از طرف دیگر ، در دریاها و اقیانوسها در سراسر دنیا ، کشتیها و هواپیماهای زیادی مفقود شده و می‌شوند. پس چرا فقط مثلث برمودا از بقیه مناطق تفکیک شده است. علت این است که اولا هیچ امیدی برای یافتن حتی اثر و نشانه‌ای وجود ندارد. ثانیا در هیچ منطقه دیگر چنین ناپدید شدنهای بی دلیل ، بیشمار و نامعلوم روی نداده و به این خوبی ثبت نشده است.

مشاهدات و گزارشات

در بیشتر اتفاقات مثلث برمودا ، اکثر هواپیماها در حالی ناپدید شده‌اند که تماس رادیویی خود را با ایستگاههای مبدا و مقصدشان تا آخرین لحظه حفظ کرده‌اند و یا برخی دیگر در لحظات آخر پیامهای غیر عادی مخابره کرده‌اند که حاکی از عدم کنترل آنان بر روی دستگاه و ابزارها بوده است و یا چرخش عقربه‌های قطب نما به دور خود و تغییر رنگ آسمان اطراف به زردی و مه آلودی ، آن هم در روز صاف و آفتابی و یا تغییراتی غیر عادی در آبها که تا لحظاتی قبل آرام بوده‌اند، بدون بیان هیچ دلیل روشنی از چگونگی این وقایع.

این پیامها رفته رفته ضعیف‌تر و غیرقابل تشخیص‌تر شده و یا سریعا قطع شده‌اند. دقیقا مثل اینکه چیزی ارتباط رادیویی را قطع کرده باشد و یا چنانچه اظهار عقیده شده، در حال دور شدن و عقب رفتن از فضا و زمان بوده و دورتر و دورتر شده‌اند. در برخی موارد گزارشها حاکی از آن بود که نوری ناشناخته و غیر قابل تشریح روئیت شده است. همچنین توده سیاه و تاریکی در سطح دریا که پس از مدتی ناپدید شده ، در جریان اتفاقات مزبور گزارش شده است.

در مواردی هم گزارش شده که نقطه تاریک بزرگی در میان ستارگان در آسمان دیده شده که نوری متحرک از طرف زمین به آن قسمت وارد شده و سپس هر دو ناپدید شده‌اند. در تمام مدت دیده شدن تاریکی ، دستگاهها و سایر ابزارهای قایق‌های ناظر از کار افتاده بودند که پس از رفع تاریکی آسمان ، دوباره شروع بکار کرده‌اند.

در یک مورد هم پیامی عجیب از یک کشتی باری ژاپنی بدین مضمون دریافت گردید. "خطری همانند یک خنجر هم اکنون ... به سرعت می‌آید ... ما نمی‌توانیم فرار کنیم ..." در هر حال بدون اینکه مشخص شود خنجر چه بود، کشتی ناپدید شد.

علل واقعه

علل فرضی طبیعی

توضیحات و علل فرضی مختلفی درباره حوادث مثلث برمودا ارائه شده است که معمول‌ترین فرضیات بر اساس مرگ غیر طبیعی (زیرا هیچ جسدی تا کنون بدست نیامده است.) بنا شده است. این توضیحات عبارتند از:

جزر و مد ناگهانی دریا در نتیجه زلزله در اعماق دریا ، وزش بادهای مخرب و اختلالات جوی ، گویهای آتشفشان که موجب انفجار هواپیماها می‌شود، گرفتار آمدن در جاذبه یک گرداب یا گردباد که باعث سقوط و انهدام هواپیماها یا انحراف مسیر کشتیها و مفقود شدن آنها در آب می‌شود، تحت تاثیر نیرویی مغناطیسی قرار گرفتن و اختلالات امواج الکترومغناطیسی، ولی این دلایل توجیه قابل قبولی برای ناپدید شدن هواپیماها و کشتیهای متعدد در یک منطقه نیست.

علل فرضی غیر طبیعی

دستگیری و ربوده شدن به وسیله زیردریایی یا بشقاب پرنده‌هایی متعلق به کراتی دیگر که برای تحقیق درباره حیات و زندگی باستان و حال ما انسانها به کره زمین آمده‌اند، می‌تواند علتی غیر طبیعی برای توجیه وقایع باشد.

یکی از عجیب‌ترین پیشنهادات در این مورد بوسیله ادگار کایس ، پیشگو و روانکاو و حکیم در دهه پنجم قرن بیست ، ارائه شده است. به عقیده وی قرنها قبل از کشف اشعه لیزر ، بومیان سواحل اقیانوس اطلس از کریستال به عنوان یک منبع انرژی و قدرت استفاده می‌کردند. به نظر کاین نوعی نیروی شیطانی القا شده از سوی آنها ، در عمق یک مایلی در قسمت غرب اندروس غرق شده که هنوز در برخی مواقع باعث از کار انداختن ابزار و وسایل الکتریکی کشتیها ، هواپیماها و در نهایت نابودی آنها می‌گردد.

 

نظریه و توضیحات کوشچه

ارنس دیوید کوشچه محقق دانشگاه ایالت آریزونا در سال 1975 با انتشار کتابی به نام "اسرار مثلث برمودا برملا شد" اولین نظریه مخالف در این زمینه را منتشر نمود. تحقیقات وی در این کتاب شماری از اطلاعات نادرست و ناسازگار در مقاله بلیتزر را برملا نمود. وی در این کتاب به وجود ناسازگاریهای زیادی در گزارشات بلیتزر اشره نمود و گفته های وی از زبان شاهدان عینی، افراد زنده مانده در حوادث و همچنین تمامی انسانهای درگیر را نادرست و غیرواقعی بیان نمود. وی بیان نمود که بسیاری از اطلاعات مهم در مقاله بلیتزر از قلم افتاده است و به هیچوجه کاملا بررسی نشده است. به عنوان مثال در داستان بلیتزر در مورد مفقود شدن قایق معروفی که قصد داشت دور دنیا حرکت کند و سرنشین آن دونالد کروهرست ، بلیتزر به اسرار آمیز بودن این داستان اشاره نموده است در حالیکه شواهد روشنی در مورد دلایل مفقود شدن وی در دسترس است و یا همچنین در مورد کشتی حمل ذغال سنگ که بلیتزر آنرا اینطور بیان نمود که کشتی مذبور سه روز پس از ترک بندری در اقیانوس اطلس مفقود شده و دیگر هیچ ردپائی از آن یافت نشد بیان نمود که در گزارشات واقعی کشتی ای با همین نام از بندری در اقیانوس آرام حرکت نموده است. همچنین کوشچه معتقد بود که درصد زیادی از حوادثی که بنام اسرار مثلث برمودا یاد شده، کاملا خارج از منطقه مثلث برمودا اتفاق افتاده است و در اغلب موارد راه اثبات این مدعا بسیار ساده بوده است. وی با جستجو در مقالات چاپ شده در روزنامه های وقت و همچنین اطلاع از وضع هوای گزارش شده در آن روز توانست وجود مغایرت ها در داستانهای بیان شده در مورد اسرار مثلث برمودا را برملا سازد.

 

نتیجه گیریهای کوشچه

  • شمار کشتی ها و هواپیماهای مفقود شده در این گزارشات در مقایسه با شمار کشتی ها و هواپیماهای مفقود شده در دیگر مناطق اقیانوس، بهیچوجه زیادتر نبوده است.
  • طوفانهای استوائی و گرمسیری بسیاری در این مناطق گزارش شده است و شمار گمشدگان در این گزارشات با توجه به تعدا این طوفانها نا متناسب، عجیب یا اسرارآمیز نمی باشد مضافا اینکه بلیتزر و نویسندگان دیگر در مقالات خود اشاره ای به این واقعیت ننموده اند.
  • اعداد و ارقام بیان شده در این گزارشات و تحقیقات آشفته اغراق آمیز می نماید، کشتی ها و قایق هائی مفقود گزارش می گردند درحالیکه آنها بلاخره به بندرها با تاخیر بازگشته بودند و این گزارش نشده است.
  • برخی از این گزارشات در مورد مفقود ین درواقع هیچگاه اتفاق نیافتاده اند. بطور مثال حادثه ای، با عنوان سقوط هواپیما گزارش شده که مدعاست هواپیمائی مسافربری، در سال 1937 از بندر دیتونا در فلوریدا در مقابل چشم صدها شاهد عینی پرواز نموده و در مثلث برمودا سقوط نموده است درحالیکه در روزنامه ها محلی آن زمان هیچ نوشته ای در اثبات این مدعا یافت نمی شود.

 

نتیجه گیری کلی کوشچه در مورد افسانه مثلث برمودا

افسانه ها و داستانهائی که بعنوان اسرا مثلث برمودا وجود دارد، توسط نویسندگانی منتشر شده که عمدا با سهوا با داشتن تصورات نادرست، دلایل و مستندات ناقص و یا همچنین با پی روی از احساسات (sensationalism) نادرست سعی در نوشتن آنها نموده اند و این مقالات جعلی و تصنعی می باشند.


ارسال شده در توسط احمد شریعتی

1-   حوصله و بردباری

2-   خلوص 

3-   مهربانی

4-   صمیمیت و صداقت

5-   از خود گذشتگی

6-   نظم وانضباط

7-   همکاری

8-   سازگاری

9-   تعهد

10- سخاوت

11- وفاداری

12- احساس مسئولیت

13- مؤدت و حس تفاهم

14- انعطاف پذیری

 


ارسال شده در توسط احمد شریعتی

 

رنگ سبز  :    طبیعت ،نرمی ،لطافت،سمبل امید،آرامش،مهربانی،کنجکاوی.

رنگ آبی  :      صاف،عطوفت،زلالی،نجابت،نظم ،پشتکار،تنهائی.

رنگ بنفش:     حس احترام ،ارج ،منزلت،وقار.

رنگ قرمز :      تمایل،اشتیاق،خون،جنگ،جسارت.

رنگ صورتی:    کودکانه ،تسکین وآرامش ،مورد علاقه دیگران،

رنگ ارغوانی:   عارف ها.

رنگ فهوه ای:    قابل اعتماد ،با ثبات،مقدس.

رنگ خاکستری: احساس بی نیازی ،مظهر چشم پوشی از خوشی ها.

رنگ پرتقالی :   صداقت ،اجتماعی،خوش خلق.

رنگ فیروزه ای:  اسرار آمیز ،پند ناپذیر،مورد علاقه خانم ها.

رنگ سیاه :      ظرافت طبع،خوش ذوقی.


ارسال شده در توسط احمد شریعتی